╬√↓خاطرات $ƴ ĐḭⱥɌǃɆ₥ من ↓√╬
این روزها زیادی ساکت شده ام ؛ حرفهایم نمی دانم چرا به جای گلو از چشمهایم بیرون می آیند !
خيلي سخته که بغض داشته باشي ، اما نخواي کسي بفهمه تنهایی … دیوار … قهوه های سر رفته از حوصله ام
نظرات شما عزیزان:
خيلي سخته که عزيزترين کست ازت بخواد فراموشش کني
خيلي سخته که سالگرد آشنايي با عشقت رو بدون حضور خودش جشن بگيري
خيلي سخته که روز تولدت،همه بهت تبريک بگن ، جز اوني که فکر مي کني به خاطرش زنده اي
خيلي سخته که غرورت رو به خاطر يه نفر بشکني ، بعد بفهمي دوست نداره
خيلي سخته که همه چيزت رو به خاطر يه نفر از دست بدي ، اما اون بگه :ديگه نمي خوامت
اتاقی که چهار تاق باز ، روی من خوابیده
چشم هایی که از ساعت ، کار افتاده ترند
و شانه های تو ، که زیر بار ِ باران نمی روند
باید گریه ام را روی بی کسی هایم تنظیم کنم
و این یعنی تنهایی
Design By : Mihantheme |